سرطان همزاد انسان از گذشته تا کنون
سرطان به عنوان دومین عامل مرگ و میر محسوب می شود که بشر از ابتدای آفرینش تاکنون با آن دست درگریبان است و در دهههای اخیر با افزایش سن جوامع بشری، تغییر در سبک زندگی و افزایش عوامل کارسینوژن (سرطانزا) محیطی با رشد افزاینده ای همراه بوده است. نتایج جالبی از مطالعات فلوروسکوپی بروی نمونه بیش از ده هزار دایناسور بیانگر وجود توده های سرطانی در فسیل دایناسورها و استخوان انسان های اولیه است. نخستین دستنوشته های مرتبط با سرطان در انسان مربوط به قرن 19 در مصر باستان است. نوشته های پاپیروس اِدوین اسمیت (Edwin Smith) وجود اولین شواهد از سرطان پستان را در حدود 1600 سال قبل از میلاد نشان می دهد (شکل 1). در زمان های قدیم، دانش پزشکی که اغلب توسط کاهنان و حکیمان که نماینده ای از سوی خدایان محسوب می شدند، انجام می شد. تصور می شد خدایان جعلی بر سلامتی و بیماری انسانها حاکم هستند. دست نوشته های باقی مانده از عهد مصر باستان به وجود دو الهه بیماری (Lady of terror) و سلامتی (Lady of life) اشاره دارند. بااین وجود در طول تاریخ زندگی بشریت تلاشهای علمی و اصولی زیادی برای درمان سرطان نیز به چشم می خورد و در گذشت زمان این بیماری ها از جنبه پزشکی مورد بررسی قرار گرفتند. مصریان باستان در جهت تلاش برای درمان سرطان از روش های جراحی و استفاده از ضماد حاوی نمک که بعدها “پماد مصری” نامیده شد، بهره می بردند. در آن دوره اقوام چینی، پارسی، سومری و عبرانی نیز با استفاده از برگ گیاهان و داروهای گیاهی از قبیل چای، آبمیوه، انجیر وکلم جوشانده و در موارد شدیدتر از آهن، مس، گوگرد و جیوه سعی در درمان سرطان ها داشتند [1, 2]. بقراط معتقد بود عوامل طبیعی آغازکننده سرطان هستند. براساس نظریه وی افزایش یا کاهش خون، مخاط، صفرا و سایر ترشحات بدن به خصوص در سنین بالا می تواند آغازکننده سرطان باشد. پیشرفت های ایجاد شده در سال های 1500 تا 1750 میلادی در زمینه پاتولوژی و جراحی موجب ایجاد مفهوم جدیدی از ماهیت و ویژگی های میکروسکوپی و ماکروسکوپی تومورها در قرن 18 و 19 شد (جدول 1). در حدود نیم قرن تمرکز پزشکان برای درمان سرطان تنها بر سه روش جراحی، اشعه درمانی و شیمی درمانی متمرکز شده بود. ایده استفاده از توانایی سیستم ایمنی جهت درمان سرطان به دهه 1890 و نخستین تلاش های لوئی پاستور و امیل بهرینگ بازمی گردد. این ایدئولوژی با تئوری مک فارلن برنت (Macfarlane Burnet) در سال 1950 با عنوان “Tumor immune surveillance ” که مطابق با آن سیستم ایمنی بدن علاوه بر حفاظت در برابر پاتوژن ها سلول های بدخیم را نیز شناسایی و از بین می برد، تکامل بیشتری یافت. هرچند پذیرش این تئوری حدود 50 سال زمان برد، اما شواهد رو به گسترشی در مدل های مختلف سرطان به اثبات نقش مهم سیستم ایمنی در ایجاد و گسترش تومورها پرداختند. برای مثال در سال 1990 شرایبر (Schreiber) دریافت که در موش های دچار نقص در ژن بیان کننده اینترفرون گاما (IFN-ɣ) میزان بروز سارکوما و آدنوکارسینومای ریوی افزایش می یابد [3]. در موش هایی که به صورت مادرزادی دچار نقص در ژن پرفورین بودند، میزان بروز لنفوم سلول B افزایش نشان داد [4]. همچنین گالِن (Galon) نیز نشان داد در سرطان کولورکتال انسانی نیز فیلتراسیون لنفوسیت های T CD8+ فعال به ناحیه تومور مدت زمان بقای بیماران را افزایش می دهد [5].
امپراتور بیماریها، سرطان، در حقیقت نوعی بیماری ژنتیکی و محیطی محسوب می شود که می تواند در اثر تغییرات شدید DNA ژنومی به صورت ارثی یا مستقیم ایجاد شود. بیماری که قادر نیست همه افراد را درگیر نماید؛ زیرا وجود پلی مورفیسم های نوکلئوتیدی و ماهیت تومور در بروز آن دخیل است. به طورکلی استراتژی های درمانی سرطان به دو گروه تقسیم بندی می شوند:
1- روش های درمانی رایج
2- درمان های هدفمند و ایمونوتراپی